۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

ستون روانشناسی : قدر مشترک

اشعار مولانا گنجینه ای از آموزه های انسانی است. به نحوی که می توان مکتب مولانا را مجموعه ای از مکاتب فلسفی، عرفانی، روانشناسی،علوم تربیتی و علوم اجتماعی دانست.

از منظر روانشناسی، اشعار مولانا حاوی نکات ارزشمندی است که بسیاری از آنها در مکاتب نوین روانشناسی مورد اشاره قرار گرفته و کاربرد عملی دارد. امروزه در تعریف و تشخیص بسیاری از  بیماری های روانی و ناهنجاری های اجتماعی، مبانی مورد استفاده قرار می گیرد که هفت قرن پیش، در آثار مولانا به آنها اشاره شده است.

مکتب مولانا یک مکتب انسانگرا ست. به این معنی که انسان در مرکز توجه قرار دارد، این انسان است که معنی خلق می کند و در جهت رشد وخودشکوفایی اصالت انسانی گام برمی دارد و هرگاه که از خودشکوفایی باز ماند،درمانده و پریشان خاطر می شود. این دیدگاه بسیار نزیک به دیدگاه مکتب روانشناسی انسانگرا ( مکتب کارل راجرز) است و می توان گفت که اصول این مکتب همان چیزی است که مولانا در اشعار ش به آن پرداخته است. از دیدگاه مولانا و راجرز انسان خودشکوفا کسی است که از یک «زندگی خوب» برخوردار است. زندگی خوب از نظر این دو صرفا یک زندگی خوشبخت و سعادتمند و در عین حال ایستا نیست بلکه زندگی خوب یک زندگی شخص‌محور، هستی‌دار، آزاد، پویا، مهیج، خلاق و همواره در تغییر است که ایستگاه ندارد بلکه در هر لحظه جاری است و براساس تجربه فرد از رویدادها استوار است. انسان خودشکوفا در تمام لحظات زندگی آماده تجربه تازگی‌هاست.

علاوه بر این مکتب که محوراصلی بینش مولاناست، مبانی سایر مکاتب روانشناسی فردی و اجتماعی نیز در آثار مولانا به چشم می خورد که فراخور حال و  مرتبط با اشعاری که هر جلسه خوانده می شود، سعی خواهد شد به صورت مختصر به آنها پرداخته شود.

در اشعاری که در جلسه گذشته مورد بررسی قرار گرفت، بحث گرایش آدمی به افراد با ویژگیهای مشترک مطرح شد و اینکه افراد با کسانی قرین و همنشین می شوند که خلق و خوی نزدیک بهم دارند و در ادامه مولانا انسان را به این نکته آگاه می کند که هرکس خلق و خوی همنشینان خود را می گیرد و همنشینی با بدی را چون خزان، ویران کننده  و همنشینی با نیکی را چون باد بهاری می داند که حتی اگر سختی و سردی در آن باشد، آنرا جانفزا و روحبخش می داند.

این بحث مولانا، با مبانی روانشناسی رفتاری ارتباط دارد. در این مکتب که بنیان گذار آن  روانشناسی بنام شارکو است،اصول یادگیری  رفتار بر اساس تقلید و تلقین  را مطرح می کند و بر این نکته تاکید دارد که تکرار در انجام یک عمل یا ارتباط مداوم با افراد در محیط اجتماعی منجر به نفوذ نگرش ها و نهادینه شدن رفتار بر اساس ویژگی های آن محیط می شود. از این روست که در درمان برخی بیماری های روانی، مشارکت در گروه و حضور در جمع افرادی از جنس خود که هدف مشترک درمانی یا رشد فردی را دارند توصیه می شود.

در این روش، حضور در جمع گروه موجب می شود که با تمرین و تکرار مستمر نگرش یارفتار سازنده، به تدریج عادت های رفتاری غلط و یا نگرش های غیر منطقی و آسیب زا جای خود را به رفتار سالم و نگرش مثبت و شکوفا کننده دهد که انسان را از پریشانی و دل مردگی برهاند و به رشد و کمال برساند.


همنشینی و مباشرت با افرادی که به خودشکوفایی رسیده و به نکویی آراسته شده اند از بهترین راهکارها جهت تغییر نگرش های غیرمنطقی و رفتارهای ناسازگاراست.
ساغر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر