ردیف موسیقی ایرانی که امروزه به تلاش مردانی نظیر استاد حسن کسایی در معرفی آن به حهان در میراث فرهنگی جهان به ثبت رسیده یادگاری است از پیچ و خم های دشوار تاریخ بیرحم سرزمین ما دوش بر دوش و سینه به سینه گذرانیده شده است.در این میان مردمانی بودند که همه وجودشان را پیشکش این میراث نمودند و لاجرم نامشان با ردیف موسیقی در هم پیچیده شد.
نمیتوان از ساز ایرانی و ردیف موسیقی نغمه ای شنید بی آنکه این نغمه خود یادی از خاندان فراهانی به میان نیاورد.
در زمان ناصرالدین شاه و صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر، مردی به نام علی اکبرخان فراهانی که دستی چیره در ساز تار و سه تار داشت به تهران کوچ میکند و به دربار ناصرالدین شاه به نواختن میپردازد.
شادروان استاد علي تجويدي مينويسد: «آقا علياكبر، موسيقي را نزد پدرش موسوم به شاه ولي فراميگيرد.
از معمّرين اراك، كه خود آشنا به موسيقي هستند شنيدهام كه شاه ولي دستگاه راست پنجگاه و دستگاه نوا را با چيرهدستي خاص و در نهايت لطافت مينواخته است.» به هر حال او به محض ورودش به تهران به دربار سلاطين قاجار محمّد شاه و ناصرالدين شاه راه يافت.
از معمّرين اراك، كه خود آشنا به موسيقي هستند شنيدهام كه شاه ولي دستگاه راست پنجگاه و دستگاه نوا را با چيرهدستي خاص و در نهايت لطافت مينواخته است.» به هر حال او به محض ورودش به تهران به دربار سلاطين قاجار محمّد شاه و ناصرالدين شاه راه يافت.
از «حاج آقا محمّد ايراني مجرد» كه گنجينهاي ذيقيمت در مورد استادان قديم و تاريخ شفاهي موسيقي ايراني در سينه داشت نقل است كه آقا علياكبر مردي با ايمان بوده و شنيدهاند كه وي در تعقيب نماز عشاء قطعاتي متون ديني را با تار خويش در دستگاه نوا مينواخته است. او اهل شعر و ادب بوده و ابياتي از او باقي مانده است.
بعد از آقا علي اكبرخان فراهاني به برادرزادة او «آقا غلامحسين» فرزند محمّدرضا ميرسيم كه پنجه و مضرابي سريع و تند و ريز مرتب و متوالي داشته و حكايات بسياري است كه كساني كه از دور صداي ساز وي را ميشنيدند فكر ميكردند كه كسي آرشه روي كمانچه ميكشد، و به گونهاي بوده كه ميرزاعبدالله و آقا حسينقلي او را بر خود برتر ميدانستند. از شاگردان او علاوه بر تربيت پسرعموهاي خود ميتوان به يوسفخان صفايي، نعمتالله خان اتابكي و برادران مستوفي اشاره كرد.
همچنين پسر او آقا رضاخان هم از توجه پدر دور نبوده و از نوازندگان ماهر زمان خويش محسوب شده و مورد احترام استادان همعصرش نظير آقا حسينقلي، درويش خان، باقرخان رامشگر و ... بوده است. خاطرنشان ميسازد كه بعد از ميرزا علياكبرخان فراهاني «ميرزا عبدالموالي» از نوازندگان بنام تار در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه بود. كه گويا بعدها آقا غلامحسين بر او پيشي گرفته است.
حال به فرزندان آقا علياكبر كه حقيقتاً لقب «خاندان هنر» مناسب آنها بوده است، بازميگرديم. «ميرزا عبدالله» و «آقا حسينقلي» حق بر گردن موسيقي ايران دارند، زيرا اگر مانند برخي استادان دوران قبل يا همعصر خويش در آموختن امساك و بخل نشان ميدادند معلوم نبود چه بر سر آنچه كه از بازمانده موسيقي قديم و ملي ايران به دوره قاجاريه منتقل شده و به آقا علياكبر (استاد بينظير زمانش) و پس از او به آقا غلامحسين رسيده بود، ميآمد.
عبدالله و آقا حسينقلي با تلاش و كوشش بسيار اين ميراث عظيم معنوي را سينه به سينه آموختند و در آموختن آن به ديگران هيچ مضايقهاي نداشتند خصوصاً ميرزا عبدالله كه حتي با شاگردان كماستعدادتر هم مدارا ميكرده و هر كس براي تعليم نزد وي ميرفته نااميد برنميگشته است و حتي هنرجويان سازهاي ديگر غير از تار و سهتار هم براي تكميل معلومات خويش به اين دو گوهر گرانمايه رجوع ميكردند.
فرزند بزرگتر آقا علي اكبرخان فراهاني ميرزاحسن نام داشته و تار و سهتار مينواخته، ميرزاعبدالله كه در كودكي و گويا در پانزده سالگي پدرش را از دست ميدهد نخست نزد برادر مهتر به تعليم ميپردازد و پس از مرگ برادر جوان و ناكامش نزد آقا غلامحسين كه زوجه آقا علياكبر(يعني مادر ميرزا عبدالله و آقا حسينقلي) را به همسري گرفته بود، شروع به آموختن ميكند. البته با سختي و مرارت بسيار، زيرا غلامحسين هم مانند بعضي از استادان همعصرش ميلي به آموختن نداشته و گويا با وساطت مادرش اين مهم صورت گرفته است.
ميرزا عبدالله همچنين از تعليمات شخصي گمنام اما مطلع به نام «سيد احمد» (يا به احتمال ضعيفتر؛ سيدحسن) بهرهمند شده و آنچه ميآموزد در طبق اخلاص نهاده و به ديگران ميآموزد. در كتابهاي تاريخي بسيار از كرامات و اخلاقيات ميرزا عبدالله نوشتهاند.
او هرجا كه ميديد ميتواند اطلاعاتي در مورد موسيقي به دست آورد و به معلوماتش بيفزايد، بدون غرور رفته، آنرا آموخته و بدون بخل و حسد به ديگران هم ميآموخته است و تا زماني كه شاگرد نميآموخته، او را رها نميكرده و با سعة صدر و حلم بسيار او را راهنمايي ميكرده است. او با اين كه استاد مسلم تار و سهتار بود(و در نوازندگي هر دو مطلع)، ولي بيشتر به آموختن و تدريس سهتار پرداخته و برادرش آقا حسينقلي به تدريس تار ميپرداخت.
میرزا عبدالله چهار فرزند داشته كه همه اهل هنر بودهاند خاصّه فرزندش احمد(احمد عبادي) كه در عصر خويش بزرگ استاد سهتار شد.
میرزا عبدالله چهار فرزند داشته كه همه اهل هنر بودهاند خاصّه فرزندش احمد(احمد عبادي) كه در عصر خويش بزرگ استاد سهتار شد.
او در سال 1298 خورشيدي چشم از جهان فروبست و مدفنش در پاي پلهاي در حياط مقبره ناصرالدينشاه است. صفحاتي از او باقي است، از جمله صفحة همايون كه حاجي احمد كاشي با او تنبك نواخته، صفحه راك با خوانندگي قربان خانشاهي، صفحه آذربايجاني با صداي سيدحسين قراب و در صفحة ديگر كه آن هم در ماهور بوده و وي فقط ساز زده است (يكي آذربايجاني و ديگري مقدمهاي در ماهور ضربي)
از شاگردان سرآمد ميرزا عبدالله ميتوان به سيدحسين خليفه، دكتر مهدي صلحي، مهدي قليخان هدايت، اسماعيل قهرماني،سيد مهدي دبيري، ابوالحسن صفا، حاج آقا محمد ايراني مجرد، مولود خانم و جواد عبادي(فرزندان ميرزاعبدالله) اشاره كرد.
از ديگر شاگردان معروف ميرزا عبدالله كه نزد برادرش هم شاگردي كرده بودند؛ باصرالدوله راد، محبالسلطان روحاني، باقر فهيمي، مرتضي صبا، آقارضاخان(فرزند آقا غلامحسين و داماد ميرزا حسينقلي) هستند.
حكايت درگذشت علی اکبر خان نيز خواندني است كه گويا با يكي از همسايهها در مورد صداي سازش اختلاف داشته و مشاجره ميكرده است، روزي كار بالا ميگيرد و شبي با قلندر(كه نام تار آقا علياكبر بود) به بام خانه رفته و با ساز به راز و نياز ميپردازد و ميخوابد و ديگر هيچگاه چشم نميگشايد.
سپاس گزارم
بسیار عالی
پاسخحذف